چگونگی مرگ کوروش بزرگ
از مواردی که این روزها در محافل گوناگون به آن اشاره میشود و گاهی هم سوءاستفادههایی از آن میشود، مسئله مرگ کوروش بزرگ است.
گرچه روایات گوناگونی از مرگ کوروش در منابع تاریخی آمده است اما بررسی منابع تاریخی و شواهد باستان شناختی نشان میدهد که کوروش بزرگ در قلمروی خودش دار فانی را وداع گفته است؛ اما نمیتوان به یقین پاسخ این سوال داد که آیا مرگ کوروش به صورت طبیعی بوده است و یا در جنگ زخم برداشته است؟!
یک داستان افسانهای هم درباره مرگ کوروش گفته اند که آشکارا خلاف شواهد باستان شناختی و تاریخی است و متأسفانه میبینیم که این روزها برخی از آن سوءاستفاده میکنند.
مواردی که تقریبا به یقین میتوان درباره مرگ کوروش بزرگ گفت این است که با توجه به اسناد تجاری بابل احتمالا کوروش بزرگ در سال 530 پیش از میلاد و نزدیک به 529 پیش از میلاد درگذشته است. وجود آرامگاه کوروش هم که حتی تا به امروز باقی مانده است، نشان میدهد که بدون شک پیکر کوروش به داخل قلمرویش آمده است (ن.ک: آیا واقعا مقبره کوروش در پاسارگاد قرار دارد؟).
در ادامه به بررسی مرگ کوروش با توجه به منابع میپردازیم.
برخی از مورخان مانند گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی سخن گفته اند و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از او نقل کرده است (گزنفون، دفتر 8، بخش 7). برخی مورخان دیگر مانند بروس و کتزیاس، نوشته اند که کوروش در جنگ زخم برداشته و پس از وصیت و اندرز، درگذشته است (کتزیاس، کتاب 6، بندهای 2 و 4؛ کتاب 8، بندهای 1 و 5 و 6).
گزنفون در کتابی که مشهور به کوروش نامه است، به صورت مفصل درباره مرگ طبیعی کوروش در سالخوردگی سخن میگوید. این مورخ یونانی پس از بیان وصیت و اندرزهای کوروش به فرزندان و دوستانش اینچنین نوشته است:
... و با این سخنان دستهای خویش آنان را داد و سپس چهره با دستها پوشاند و درگذشت (گزنفون، دفتر 8، بخش 7، بند 28).
گفتار گزنفون شباهتهای آشکاری به مرگ کیخسرو در داستانهای ایرانی دارد (ن.ک: بررسی وصیت نامه کوروش بزرگ و کوروش بزرگ در شاهنامه فردوسی).
اما کتزیاس عقیده دارد که کوروش پس از نبرد با دربیکسها (Derbikes) زخم برداشته است که منجر به مرگ او شده است:
کوروش از اسب به زمین فرو افتاد و یک جنگ جوی هندی با زوبین به بالای ران او زد ... در واقع میتوانستند کوروش را پس از آن زخم بکشند ولی در همان وقت نزدیکانش او را زنده از معرکه به در برده و به اردوگاه خود رساندند ... پادشاه دربیکسها ... و دو پسرش به هلاکت رسیدند. کشور آنان نیز به تسخیر درآمد ... کوروش در هنگام مرگ، پسرش کمبوجیه را به پادشاهی برگزید ... کوروش برای کسانی که کردار نیک را پیشه سازند آرزوی سعادت و به آنان که رفتاری زشت دارند نفرین کرد... پس از این دستورها و وصایا، سه روز بعد از زخمی شدن، درگذشت (کتزیاس، ص 37-39).
روایت بروس (Berossus) هم شباهت و نزدیکی به گفتار کتزیاس دارد اما این مورخ مرگ کوروش را در نتیجه جنگ با قبیله داهه (Dahae) نوشته است.
در ادامه درباره روایت افسانهای هرودوت بیشتر توضیح میدهیم اما در اینجا اشاره میکنیم که هرودوت مرگ کوروش را در نتیجه جنگ با ماساگتها نوشته است.
این گفتار متفاوت و گاهی متناقض منابع درباره مرگ کوروش نشان میدهد که نباید صرفا به منابع تاریخی تکیه کنیم چرا که گویا حتی در زمان باستان هم روایات گوناگونی از مرگ کوروش نشر یافته بود. هیچ بعید نیست که در همان زمان شایعههایی درباره مرگ کوروش وجود داشته است و مورخان شایعهها را شنیده اند و یا برخی از کسانی که صاحب قدرت بودند روایتی را پسندیده اند و دستور به ثبت آن داده اند.
از این رو باید یک نگاه جدی به شواهد باستان شناختی داشته باشیم؛ از جمله وجود آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد. همچنین بهتر است روایات تاریخی را با توجه به وجود آرامگاه کوروش مورد ارزیابی قرار دهیم.
با توجه به وجود آرامگاه کوروش که به نظر میرسد برنامه ریزی خاصی برای ساخت آن صورت گرفته بود، روایت گزنفون درباره مرگ کوروش بزرگ در سالمندی، قابل تأمل است. شباهت نوشتههای گرنفون با روایات ایرانی درباره کیخسرو و همچنین شباهت کیخسرو به کوروش بزرگ، موضوع را جالب توجهتر میکند.
برای دانش بیشتر درباره شباهت پایان زندگی کوروش و کیخسرو نگاه کنید به:
.
برای دانش بیشتر درباره شباهت کوروش بزرگ به کیخسرو نگاه کنید به:
.
این احتمال هم وجود دارد که کوروش پس از آنکه در جنگ مجروح شد، زنده به قلمروی خود بازگشته و در قلمروی خود پس از اندرز به نزدیکان و خویشان، درگذشته است.
به هر حال با توجه به اسناد تجاری بابل احتمالا کوروش بزرگ در سال 530 پیش از میلاد و نزدیک به 529 پیش از میلاد درگذشته است چرا که در اسناد بابلی نام پادشاهان و سال حکومت آنها نوشته میشد. برای مثال: «سال نهم پادشاهی کوروش یا سال اول پادشاهی کمبوجیه». جالب آنکه تغییر نام پادشاه در اسناد بابلی، در سال 530 پیش از میلاد قابل مشاهده است (هینتس، 1387: 87).
.
بررسی روایت هرودوت (جنگ کوروش با ملکه ماساگتها)
هرودوت مورخ یونانی داستانی را درباره مرگ کوروش نقل کرده است که حاکی از جنگ او با ماساگتها میباشد. پیش از هر چیز باید اشاره کنیم که حتی خود هرودوت آشکارا نوشته است که درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده است، اما روایتی را که نقل کرده، بیش از بقیه برای خودش درخور اعتماد مینماید (هرودوت، کتاب 1، بند 214). به عبارتی خود هرودوت اعتراف کرده که بر اساس تمایل خودش این داستان را روایت کرده است! داستانی که جنبههای افسانهای زیادی دارد و با شواهد تاریخی همخوان نیست.
به طور خلاصه این داستان بدین شرح است:
کوروش قصد داشت قلروی ملکه ماساگتها یعنی تومیریس (Tomyris) را زیر فرمان خود در بیاورد، از این رو به او درخواست ازدواج داد. ملکه مزبور این تقاضا را نپذیرفت و حتی پاسخ تحقیر آمیزی به وی داد، کوروش کشور او را به محاصره در آورد. در نهایت سپاهیان ایران از پای در آمدند و کوروش به دست تومیریس کشته شد.
تومیریس دستور داد سر کوروش را به درون مشک خون فرو ببرند و در حالی که به جسد اهانت میکرد این کلمات را بر زبان راند: «...همانطور که به تو وعده داده بودم از خون سیرابت میکنم» (ن.ک: هرودوت، کتاب 1، بند 205-214).
مشخص است که در میان روایاتی که از مرگ کوروش نقل کرده اند، روایت هرودوت از همه افسانهایتر میباشد.
یکی از دیوانسالاران دوره قاجار که از کوروش به نیکی یاد کرده است، در این باره تحلیل خوبی دارد. میرزا حسینقلی سالور نوشته است:
محال است یک سرداری مثل سیروس [=کوروش] یا قشون رزم آزموده جنگی رشید او که تقریباً ثلث آسیا را با آن قشون به حیطه تصرف و تملک در آورده بود از قشون ملکه ماساگت که در فنون جنگ و علم ابداً بهره نداشتند شکست بخورد. علاوه بر آن اگر مثل سیروس [=کوروش] پادشاهی که تازه این ممالک را فتح کرده بود در جنگ ماساگتها کشته میشد چطور کامبیز [=کمبوجیه] پسرش بدون منازع و بدون تزلزل پادشاه کلِ این ممالک فسیحه میشد و مملکت او چنان منظم میبود که شخصاً به خیال فتح سایر ولایات که پدرش فتح نکرده بود میافتاد مثل مصر و غیره... (سالور، 1384: ص 277).
به راستی سرنوشت این جنگ چه شد؟ کمبوجیه پس از شکست پدرش با خیال آسوده به سراغ مصر رفت؟!
اینکه امروز ثابت شده آرامگاه کوروش در پاسارگاد وجود دارد دلیل روشنی بر رد نوشته هرودوت است. علاوه بر آن شکست کوروش با شواهد تاریخی همسان نیست.
در داستان هرودوت جنبههای افسانهای زیادی وجود دارد؛ راوی از خصوصیترین مکالمات قبل از لشگرکشی کوروش خبر داشته است و مشخص نیست چه کسانی این مکالمات را به هرودوت رسانده اند! این موضوع در کل نوشتههای هرودوت دیده میشود. تا جایی که حتی هرودوت از گفت و گوی داریوش و آتوسا در هنگام همبستری خبر میدهد (هرودوت، کتاب 3، بند 134).
اکثر پژوهش گران معتقدند که کوروش در هنگام مرگ پیرمردی هفتاد ساله بوده است و جالب آنکه تا قبل از این هیچ صحبتی بین شاهنشاه ایران و ملکه ماساگتها صورت نگرفته است. چطور میشود یک پیر مرد هفتاد ساله به کسی که نه او را دیده و نه ارتباطی با وی داشته پیشنهاد ازدواج دهد؟! هرودوت اظهار میدارد که کوروش قصد داشته است با این تدبیر کشور تومیرس را زیر فرمان خود در بیاورد (همان، کتاب 1، بندهای 204 و 205). اما باید بررسی کرد که قلمروی اقوام بیابانگردی مانند ماساگتها آن هم در سرزمین دوردست که بنا به گفته خود هرودوت دشتی پهناور است که تا چشم کار میکند بی پایان است (همان، بند 204) به چه درد کوروش میخورده است؟! به هر حال اگر هم جنگی میان اقوام بیابانگرد و کوروش رخ داده است، طبیعی است که این جنگ ناشی از مزاحمتهای اقوام بیابانگرد بوده، چرا که تصرف سرزمین آنها سودی برای کوروش نداشته است (ن.ک: بررسی دلایل آغاز کشورگشاییهای کوروش بزرگ).
اما مهم ترین موضوعی که نوشتههای هرودوت را رد میکند وجود آرامگاه کوروش در پاسارگاد است. آنطور که هرودوت میگوید، پیکر کوروش به نزد ملکه ماساگتها رسیده و حتی سر او را بریده است. به عبارتی میتوان از گفته هرودوت برداشت کرد که پیکر کوروش به قلمروی خودش بازنگشته است. به هر حال شکی نیست که آرامگاه کوروش در پاسارگاد قرار دارد و مورخان گوناگون، همچنین شواهد باستانشناختی این موضوع را اثبات میکند.
از مشهورترین مورخانی که از آرامگاه کوروش یاد کردهاند میتوان به «آریان»، «استرابو» و «کنت کورس» اشاره کرد که سخن آریان بسیار با اهمیت است که از قول اریستوبولوس، یکی از همراهان اسکندر گفته میشود (Arrian, 29.1-11). در سیاحتنامه فیثاغورث هم ویژگیهای آرامگاه کوروش نقل شده است که شباهت آشکاری به آرامگاه کوروش در استان فارس دارد (ن.ک: خاکسپاری کوروش بزرگ به روایت فیثاغورث).
این موارد نشان میدهد که آرامگاه کوروش در جهان باستان بسیار مشهور بوده است و در روایات گوناگون از آن یاد شده است و شکل و شمایل آن هم مورد توجه قرار گرفته است.
اما علاوه بر دادههای تاریخی ذکر شده که اشتراک با هم دارند، آثار باستانی به جا مانده از پاسارگاد نشان میدهد که آرامگاه مرتبط با کوروش بوده است. بنابراین مشخص است که روایت هرودوت نقض میشود.
برای دانش بیشتر درباره آرامگاه کوروش نگاه کنید به:
آیا واقعا مقبره کوروش در پاسارگاد قرار دارد؟
این روزها متأسفانه از روایت هرودوت سوءاستفاده هم میشود و بدون هیچ دلیل و مدرکی، ماساگتها را به تورکها مرتبط میسازند که سخن گفتن درباره آن جایگاه خودش را میطلبد. در واقع به نظر میرسد ماساگتها هیچ ربطی به تورکها نداشته اند.
جنبههای افسانهای در داستانی که هرودوت میگوید فقط درباره کوروش و هخامنشیان وجود ندارد و حتی مواردی که هرودوت درباره آداب و رسوم ماساگتها میگوید هم خالی از افسانه و اغراق نیست. برای مثال هرودوت درباره ماساگتها اینچنین نوشته است:
هر مردی یک زن به عنوان همسر میگیرد، اما زنان به همگان تعلق دارند... هر مرد ماساگت که زنی را بخواهد به جلوی کلبه او ترکش خود را میآویزد و با خیالی آسوده، با او در میآمیزد.
...هنگامی که مردی به نهایت پیری رسید همه نزدیکان او گرد می آیند و او را همزمان با چند رأس حیوان قربانی میکنند، بعد گوشتها را میپزند و با آنها یک ضیافت ترتیب میدهند... (هرودوت، کتاب 1، بند 216).
هرودوت آشکارا در این نوشتهها، رسمهایی مانند فاحشگی عمومی و همچنین آدم خواری را به ماساگتها نسبت میدهد که به نظر افسانهای و اغراق آمیز میآیند.
هرودوت درباره دیگر اقوام و ملل هم چنین مواردی را ذکر میکند و در بسیاری از آنها موارد جنسی را مورد توجه قرار داده است. به طور کلی به نظر میرسد هرودوت برای جذابتر کردن داستانهایش از این موارد بهره میبرده است و بعید نیست یکی از دلایلی که داستان مورد بحث را برای مرگ کوروش انتخاب کرده است همین موارد باشد.
با توجه به اینکه خود هرودوت اعتراف کرده است که چند روایت شنیده و روایت دلخواه را انتخاب کرده و همچنین فقط و فقط هرودوت این داستان را نقل کرده است و از طرفی شواهد تاریخی و باستانشناختی خلاف گفتههای هرودوت میباشند، پذیرفتن روایت افسانهای هرودوت درباره مرگ کوروش و حتی درباره ماساگتها اصلا معقول نیست.
بنمایهها و یارینامهها:
- کتزیاس (1380). خلاصه تاریخ کتزیاس از کوروش تا اردشیر (معروف به خلاصه فوتیوس). ترجمه کامیاب خلیلی. تهران: کارنگ. - گزنفون (1384).
بازگشت ده هزار یونانی. ترجمه حسینقلی سالور. به کوشش مسعود سالور. تهران: اساطیر. - گزنفون (1389). زندگی کوروش (تربیت کوروش) [مشهور به کوروش نامه].
ترجمه ابوالحسن تهامی. تهران: نگاه. - هرودوت (1389). تاریخ هرودوت. ترجمه مرتضی ثاقب فر. تهران: اساطیر. - هینتس، والتر (1387).
داریوش و ایرانیان. ترجمه پرویز رجبی. تهران: ماهی.
- Arrian of Nicomedia. "Alexander and the tomb of Cyrus". translate by Aubrey de Sélincourt . Livius.
خردگان پایگاه پژوهش و گسترش فرهنگ و تاریخ ایران زمین www.kheradgan.ir