پاسخ به دروغ گویانی که میگویند تخت جمشید را رضا شاه ساخته است.!!!!!!!!!
امروزه میبینیم که ایران ستیزان(اعم ارزشی هاو تجزیه طلبان) با استناد به سخنان روانپریشی مانند پورپیراردر بوق وکرنا کرده اند که تخت جمشید بنایی جدید و ساخته پهلوی هاست.این دسته افراد که واقعا فاقد سواد وشعور تاریخی میباشند زحمت مطالعه دوصفحه کتاب تاریخی به خود نداده و درافشانی کرده و شعور خود را به نمایش میگذارند.حال ببینید وصف تخت جمشید از زبان مورخین قرون اولیه اسلامی به بعد:
ایرانیان بر آن بودهاند که چهار شهر از همه شهرهای جهان کهنسال تر و باستانی ترند:
دماوند، استخر، بابل، شوش، و نیز چنین باور داشته اند که نشستگاه گیومرث نخست بدماوند بوده، سپس استخر را بنیاد نهاده و آنرا پایتخت خود ساخته بود. (فارسنامه ابن بلخی ص 21)
پس از گیومرث ، در استخر پارس با هوشنگ بپادشاهی بیعت کردند و استخر را «بوم ی شاه» نام نهادند یعنی مقامگاه شاه و بلغت مادی زمین را که مقام گاه اصلی باشد «شاه بومظ خوانند(فارسنامه ص 22).(لفظ بوم به کرات در کتیبه های هخامنشی به معنی سرزمین وکشور تکرار شده است)
کهن ترین نوشته دربارة استخر و تخت جمشید پس از دوسنگ نبشتة شاپور دوم پادشاه ساسانی و بر ضلع جنوبی سنگ بدنه شرقی در گاهی کاخ کوچک داریوش که در آنجا تخت جمشید را « ست ستون» نامیده از این حوقل است« در گذشته بسال 321 ه.ق ) در کتاب صوره الارض که می نویسد:
«... از جمله آنها اصطخر است که در زمان ما شهر متوسطی است و وسعت آن یک میل و از قدیمترین و مشهور ترین شهرهای فارس است.
این شهر مرکز فرمانروایی پادشاهان ایران بود و اردشیر آنرا به جور ( گور) انتقال داد و اکنون بیشتر اصطخر ویران است . در اخبار آمده که سلیمان بن داوود از طبریه بدانجا در یک روزصبح تا شام می رفت و در آنجا مسجدی بنام« مسجد سلیمان» ( منظور ویرانههای تخت جمشید است) هست و گروهی از عوام ایران که به تحقیق مطلب نمی پردازند ، چنین می پندارند که جم ( جمشید) که پیش از ضحاک بوده همان همان سلیمان است» ( صوره الارض ص 47)
مسعودی ( در گذشته بسال 345 ه.ق ) در مروج الذهب می نویسد:
« ایرانیان در استخر نیز آتشکده دارند که مجوسان آنرا بزرگ می دارند و این خانه بروزگار قدیم بوده و همای دختر بهمن پس ر اسفندیار آنرا آتشکده کرده است ، آنگاه آتش آنرا بردهاند و خانه خراب شده است. اکنون مردم می گویند این « مسجد سلیمان» بن داوود بوده است و بنام وی معروفست.
من به آنجا رفتهام تا شهر استخر نزدیک یک فرسخ فاصله دارد و بنایی عجیب و معبدی بزرگ است و ستونهای سنگی شگفت انگیز دارد، سرستونها ، مجسمههای سنگی زیبا از اسب و حیوانات تنومند دیگر ست و محوطهیی وسیع با یک بارویبلند سنگی اطارف آن هستو تصویر اشخاص را با نهایت دقت تراشیدهاند،به پندار کسانی که جاور آنجا هستند ، تصویر پیمبران است. این خانه در دامنه کوهی است ونه شب و نه و روز باد از این معبد قطع نشود و صدایی عجیب دارد. مسلمانی که آنجا هستند گویند سلیمان بن داوود باد را در اینجا بزندان کرده است. (مروج الذهب ترجمه فارسی ج 1 ص 605)
حمزه اسپهانی در کتاب سنی ملوک الارض و الانبیا (تالیف 350 ه.ق) در یاد کردن پادشاهی هوشنگ پیشداد گوید:
« وی اولین کسی بود که بپادشاهی برخاست و در اصطخر بر تخت نشست و از اینرو اصطخر را « بوم ی شاه » یعنی سرزمین شاه خوانند».
در جای دیگر در یاد کردن کارهای همای چهر آزاد می نویسد: « بنایان ایشان»( یعنی اسیران رومی)( به ساختن بناهای موسوم به مصانع اصطخر که بفارسی « هزار ستون» گویند برگماشت»
( تاریخ پیامبران و شاهان ص 30 .و 38)
در کتاب حدود العام( تالیف 372 ه.ق) می نویسد :
« اصطخر شهری بزرگست و قدیم و مستقر خسروان بوده است و اندروی بناها و نقشها و صورتها قدیم است و او را نواحی بسیار ست و اندروی بناهای عجیب که آنرا « مزگتسلیمان» خوانند...»
( حدود العالم چاپ ستوده ص 131)
چنانکه پیش از این گفته شد، در شاهنامه فردوسی توسی هیچ اشارهای به رابطه جمشید و استخر یا وصفی از « تخت جمشید» کنونی که از سوی نویسندگان دیگر، کاخ یا معبد و آباد کرده او دانسته شده و تنها یک بار در داستان ضحاک و رفتن او بسوی جمشید آمده است:
چو انگشتری کرد گیتی بر وی
سوی تخت جمشید بنها دروی
معنی این بیت چندان روشن نیست زیرا تخت جمشید را در آن هم بطور مطلق تختگاه و تخت جمشید می توا معنی کرد و هم می توان بمعنی محل خاص گرفته آنرا اشارهیی بمکانی که امروزه تخت جمشید نامیده می شود دانست.
در فارسنامه ابن بلخی که در فاصله سالهای 510 - 500 هجری قمری نوشته شده آمده است:
«جمشید آغاز بناهای عظیم ساختن کرد و گرماوه باابتدا او ساخت... اصطخر پارس را درالملک ساخت و آنرا شهری عظیم گردانید، چنانکه طول این دوازده فرسنگ در عض ده فرسنگ است و آنجا سرای عظیم بنا کرد از سنگ خاراکی صفت آن بد از آن در جمله صفتهای اصطخر یاد کرده شود».
سپس در صفت کرتهای پارس آمده:
« اصطخر در ایام ملوک فرس دارالملک ایشان بودست و بآغاز گیومرث چیزیز بنا کرده بود و هر پادشاه کی می نشست بر آن زیادتی ی کرد و طهمورت بر خصوص بسیار عمارت بر آن کرد و چون پا
دشاهی جهان بجمشید رسید آنرا شهری عظیم کرد چنانکبلوک آن از حد هفرک ( خفرک) تا آخر را مجرد بود، مسافت چهار فرسنگ در عرض ده فرسنگ، و سه قلعه ساخت یکی قلعة اصطخر ، دوم قلعه شکسته ، سوم قلعه شکنوان درمیان شهر نهاده بود و آنرا سه گنبدان گفتندی و سراییی کرد آنجا ر پایان کوهی کی در همه جهان مانند آن نبودست صفة این سرای آنست کی در پایان کوه دکه یی ساخته است از سنگ خارا، سیاه رنگو این دکه چارسو است، یکی جانب در کوه پیوسته و سه جانب در کوه پیوسته و سه جاب در صحراست و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان (پلکان) بر آن ساختس کی سواران آسان بر آن رود، بر سر آن دکه ستونها از سنگ خارا سپید بخرط کرده، و سخت بلند است آن ستونها ، و ستونی بر شکل دیگر و نقش دیگر، و از جملة آن دو ستون کی در پیش درگاه بوده است، مربع است و از سنگی سپید کردست مانند رخام و در همة پارس از آن سنگ هیچ حای نیست کس نداندکی از کجا آوردهاند... و عجب در آن است تا سنگ را چگونه از جای توان آوردکی هر ستونی را افزون از سی گز گرد برگرد است در طول چهل گز زیادت، چنانک از دوپاره یا سه پاره سنگ در هم ساخته و پس بصورت براق برآورده ، صورت براق چنین کردست کی ریش بر روی آدمیان برآورده، صورت براق چنین کردست کی رویش بروی آدمیان مانند باریش و جعد و تاج بر سر نهاده، و اندام و چهار دست و پای او همچنان گاو، و دنبال او همچون دنب گاو، پس بر سر این ستونها ، بنا کرده بودست، و اثر آن بناها نماندست
.( فارسنامعه ابن بلخی چا سید جلال الدین تهرانی ص 102 و 103 و مسالک و ممالک ترجمه فارسی ص 131)
یکی از کهن ترین و دقیق ترین گراورهایی که از محوطه ی "تخت جمشید" بین 8 نوامبر 1704 و 23 ژانویه ی 1705 میلادی بدست "کورنلیس دو بروین" ، نقاش و سیاح هلندی، کشیده شده است و وضعیت بنا را بسیار پیشتر از اقدامات مرمتی "مؤسسه ی شرقی دانشگاه شیکاگو" نشان میدهد.
و هر کجا صورت جمشید بکنده گری کرده اند. مردی بودست قوی، کشیده ریش و نیکوروی و جعد موی و در بعضی جایها صورت او کرده است و چنانست کی روی در آفتاب دارد و بیک دست عصایی بگرفتست بیک دست مجمره دارد و به خور میسوزد و آفتاب را می پرستد ، و در بعضی جایها صورت او کرده است کی بدست چپ گردن شیری یا سرگوری یا سرون کرگدنی بدست گرفتست و بدست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده و در آن کوه گرماوهکندست در سنگ خارا با حوضها، و پیوسته گرم باشد و آبی گرم از دیوار و سقف آن می زاید و این دلیل است برانک چشمه گاه گوگردکه اصطخر است»( مجمل التواریخ و القصص ص 39 و 55)
در عجایب المخلوقات ( تالیف نیمه دوم سده ششم هجری) نوشته است:
« اصطخر بفارس است، دارالملک سلیمان است و لشگرگاه وی بود، دربارگاه اصطخر سراپردة وی زده بودی هزار میخ زرین با هزار طناب ابریشمین ، صد طبل زرین نهادندی بنوبت با صد بوق با صد صنج زرین، از همه اجناس..»
( عجایب المخلوقات چاپ ستوده ص 178)
در کتاب عجایب نامه که درنیمه دوم سده ششم هجری تالیف شده می نویسد:
« بدان که کار دیو و جن دروغ نباشد و کسی که دیده باشد ولایت فارس و تاج گاه سلیمان علیه السلام ، بداند ک ن مخاریب و تمائیل و جفان کالجواب از عمل دیو است و جایی که قصر جمشید گویند، هزار استون است نهاده ، از مراحلها ببینند، هر یک چهل و هشت ارش بالای آن ستبری هریک ، چهار مرد را دست پیرامون آن درنیاید، و در وسع بنی آدم نیاید که آنرا نصب کند و از آن عهد بسی دعوی کردن که بجرالثقیل مثل کنند نتوانستندکردن، پس معلوم شده که آن بقوه شیاطین کردهاند. درین بقه سرای کرده است، زسنگ سیاه رکده و در صورتهای سنگین از دیلمان و غلامان ، و مویهای دیلمان جعد وزلفهای ترکان {عبارتی از وسط افتاده} که صفت آن نتوان کردن و تا نبیند شگفتی آن معلوم نشود که سنگها بر هم نهادهاند ر یک ده هزار من و میان دو سنگ موی در نرود و برین تاج ( گویا منظور تخت وصفة است) دو گاو کردهاند، سنبها از آن گاو و ریشها از آن آدمی، دراز، دوانزه ارش طول و عرض آن، و وزن آن خدای داند، یکی برین گوشه و یکی بر دیگر گوشه . مقصود از این آن است که درین عهد آدمی مثل آن نتواند کردن، اگر گویند که دیو و پری کرده است عقل آن را قبول کند»
( مجله راهنمای گتاب مقاله محمد تقی دانش پژوه شماره یکم سال سوم ص 30.)
در تاریخ عجم که دراوخر سده هفتم هجری برشته نوشتن در آمده است درشرح اوصاف جمشید می گوید:
«... پس عزم خطه پارس کرد و بنای شهر اصطخر که طول آن را از اول صحرای خفرک تا وسط عرصه را مجرد است از اعمال شیراز، بروزی که اختیار اختر شناسان بود نهاد که در هیچ بقعه ازاقلیم سبعه روندگان و اهل سیاحت را مثل آن عبارت مشاهده نیفتاده است، چنانکه گفتهاند:
ندیده هیچ سیاحی نظیرش در همه عالم
بنایی چون جهان ثابت اساسی چون فلک محکم
و امروز از رسوم و اطلاع آن اعمده دور ستونهای بیوتات که آنرا « چهل منار» خوانند ثابت است...»
(تاریخ نعجم چاپ رنگی ص 88)
تصویر بالا: طراحی "کرپورتر" از آرامگاه کورش در دشت پاسارگاد (سال 1818 م.) که در پس زمینه بقایای کاخ بارعام (کاخ S) هویداست.
درتاریخ بناکنی که در زمان غازان خان تالیف شده است می نویسد:
جمشید بن طهمورث ... شر اصطخر را عمارت کرد و سرای بزرگ در وی بساخت که امروزه ستونای آن مانده است و آنرا « چهل منار» خوانند و در تحویل آفتاب به نقطه حمل در آن سرای بر تخت نشست و آن روز را نوروز نام نهادند»( تاریخ باکنی ص 29)
حمدالله مستوفی قزوینی در کتاب نزهت القلوب ( تالیف 740 ه.ق) پس از نقل نوشتههای فارسنامه ابن بلخی می افزاید:
« واکنون مردم ستونهایی که در آن عمارت منده« چهل منار» می خوانند و در مجمع ارابا الملک گوید
که آن ستونها از عمارت خانة ماب بنت بهمن است و در صورالاقالیم آمده که آن ستونها از مسجد سلیمان پیغمبر بوده است و شاید که خانة جمشید را سلیمان پیغمبر مسجد کرده باشد و همای خانه کرده و هر سه روایت درست بود»
( تزهت القلوب چا دبیر سیاقی ص 145.)
محمد مفید نجم الدین محمود هر وی از مستوفیان دربار شاه سلیمان صفوی در کتاب خود بنام « جامع مفید» ( تالیف 1077 ه.ق) در این خصوص می نویسد:
« اصطخر از بلاد قدیمه فارس ات و مشهور است که دارالملک سلیمان بوده و در بیرون آن شهر، ابنیة عجیبیه بسیار است و در شکاف کوهی که نزدیک باصطخر است هیکلی ساختهاند و پیوسته باد بر آن هیکل می وزد بنابر این گویند که سلیمان باد را در آن هیکل حبس کرده است و عمارت « چهل منار» را از غرائب روزگار است و بانی آن جمشید ، و همابن بهمن درزمان سلطنت خود عمارات بر آن افزوده و اسکندر رومی که بفارس آمد در انهدام آن امر فرمود»( اقلیم پارس، تالیف محمد تقی مصطفوی مقدمه). و این نخستین جایی است که از ویرانی تخت جمشید بدست اسکندر سخن بمیان آمده است(شاید نخستین جایی که در آنجا این محل« تخت جمشید» نامیده و نوشته است : « عمارت تخت جمشید که در مرودشت شیراز واقع شده است».کتاب گلستان هنر است.این کتاب بیش از 1000 هجری نوشته شده است)
درمجمل التواریخ در سال520هجری ذکرشده که موبدی کتیبه ی پهلوی بردیواره تخت جمشید را خوانده است وساخت تخت جمشیدبه وسیله انسان را دشوار خوانده است
(مجمل التواریخ والقصص ص47)
طرح رسمشده از نقش رستم توسط ژان شاردن در سال 1723 میلادی.
منابع و پی نوشت:
1- فارسنامه ابن بلخی ص 21
2 - فارسنامه ص 22
3 - صوره الارض ص 47
4 - مروج الذهب ترجمه فارسی ج 1 ص 605
5 - تاریخ پیامبران و شاهان ص 30 .و 38
6 - حدود العالم چاپ ستوده ص 131
7 - فارسنامعه ابن بلخی چا سید جلال الدین تهرانی ص 102 و 103
8 - مسالک و ممالک ترجمه فارسی ص 131
9 - مجمل التواریخ و القصص ص 39 و 55
10 - عجایب المخلوقات چاپ ستوده ص 178
11 - مجله راهنمای گتاب مقاله محمد تقی دانش پژوه شماره یکم سال سوم ص 30.
12 - تاریخ نعجم چاپ رنگی ص 88
13 - تاریخ باکنی ص 29
14- تزهت القلوب چا دبیر سیاقی ص 145.
15 - اقلیم پارس، تالیف محمد تقی مصطفوی مقدمه ص
16 -شاید نخستین جایی که در آنجا این محل« تخت جمشید» نامیده و نوشته است : « عمارت تخت جمشید که در مرودشت شیراز واقع شده است».کتاب گلستان هنر است.این کتاب بیش از 1000 هجری نوشته شده است
17-مجمل التواریخ والقصص ص47